به گزارش بازباران نیوز، روزنامه ایران در ادامه نوشت: این دیدگاهی است که سعید لیلاز، استاد دانشگاه شهید بهشتی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی هم بر آن صحه میگذارد. به باور لیلاز، فراتر از جناح بندیهای داخلی بودن، ملی رفتار کردن و اسلامی اندیشیدن، تواناییهای حرفهای و نظامی، سردار سلیمانی را در زمره سرداران بزرگ تاریخ قرار میدهد که حالا حالا بدیلی نخواهد داشت. او فقدان این شخصیت را برای آینده ایران خطرناک میداند و معتقد است که اتفاقاً امریکاییها با شهادت سردار سلیمانی، آینده ایران را هدف گرفتند. این گفتوگو را بخوانید.
یک سال از ترور و شهادت سردار سلیمانی گذشت. برای شما بهعنوان یک کنشگر سیاسی در ایران، او چگونه شخصیتی بود؟
نمیتوانم بدرستی به شما منتقل کنم که چقدر از شهادت ایشان هم متأثر و هم خشمگین شدم. احساس ویژهای است که با گذشت یک سال از شهادت ایشان هنوز برطرف نشده و باوجود گذشت یک سال از این ماجرا هنوز حفره این فقدان در قلب من هست. من از شهادت آقای سلیمانی بسیاربسیار متأثر شدم، نه فقط از باب خدماتی که به ایران کرده بود، بلکه او برای ایران یک شخصیت قهرمان، بزرگ و بیبدیل بود. پس از شهادت او در مقالهای نوشتم که شهید سلیمانی برای ایران درست مانند آرش کمانگیر بود، مانند آرش کمانگیر خدمت کرد و مانند آرش جانش را بر سر آرمانهای خود، بویژه ایران گذاشت.
چرا شهید سلیمانی را با آرش مقایسه میکنید؟
آنچه که آقای سلیمانی را برای من شبیه آرش میکرد، این واقعیت بود که آرش نیز در افسانهها و اسطورهها مرزهای ایران را به رود جیحون رساند، اما سلیمانی این بار نه در اسطوره و افسانه، بلکه در واقعیت مرزهای معنوی ایران را به دریای مدیترانه رساند. افسوس میخورم که ما از نظر رفتارهای داخلی و جناح بندیهای داخلی در شرایطی هستیم و جناحها و برخی مسئولان در حاکمیت گاهی رفتارهایی انجام میدهند که باعث میشود مردم ما بر اثر عصبانیتهای زودگذر و موضعی، این خدمات را نبینند یا به اهمیت آن پی نبرند. اما چنانکه امروز به خدمات سرتیپ دریادار بایندر، فرمانده ناوگان دریایی ایران در خلیج فارس هنگام هجوم متفقین به ایران افتخار میکنیم، معتقدم سلیمانی نیز خیلی خیلی زودتر جایگاه خود را پیدا خواهد کرد و همگان به عظمت کار او پی خواهند برد که چگونه مرزهای ایران را از شرق به افغانستان و از غرب به سوریه افزایش داد و این کار به لحاظ نظامی و ژئوپلیتیک کار شهید سلیمانی بود و نه کس دیگری. او فرمانده بزرگ این کار بود و در آخر هم مانند آرش جان خود را بر سر این کار گذاشت، اما این بار به جای اینکه در اسطوره و افسانه این اتفاق بیفتد، او در واقعیت این کار را انجام داد اما این تنها جنبه عظمت این مرد نبود. او در تمام عمرش تا جایی که برای او ممکن بود و این کار هم تقریباً مأموریت ناممکنی بود که او بهخوبی از عهده آن برآمد، این بود که خود را از دعواها و جناح بندیهای داخلی برکنار نگه داشت و یک سرباز واقعی میهن بود. از این جنبه سلیمانی یک سرباز حرفهای واقعی بود و خودش را آغشته به جناح بندیهای داخلی نکرد. معنای این امر این نیست که او به انقلاب اسلامی عشق نمیورزید، چراکه اساساً او برخاسته و برکشیده انقلاب اسلامی بود، اما انقلاب اسلامی را مانند بسیاری دیگر به دعواهای داخلی جناحی فرونکاهید. به همین خاطر است که امروز یاد و خاطره شهید سلیمانی در سینه هر پسر و دختر جوانی هست. این ویژگی بسیار مهم او بود. یعنی باوجود آن همه کفایت و با آن همه شجاعت و خردمندی که به حد کمال داشت، خود را درگیر جناح بندیها نمیکرد یا اینکه خود را به چرب و شیرین روزگار آغشته نمیکرد و تا آخر عمر از خوشامد این جناح و آن جناح پرهیز کرد. این امر روح بزرگ او را نشان میدهد و نشان میدهد چقدر او به مسائل ایران نگاه ژئوپلیتیک داشت. این امر نیز به نوبه خود ویژگی سوم او را نشان میدهد و آن اینکه این مرد چقدر میتوانست برای آینده ایران مفید باشد. یعنی با توجه به خاستگاه و پایگاه ملی که داشت، میتوانست چه جایگاه بزرگ و مهمی داشته باشد. پس از شهادت او، در مصاحبه با یک روزنامه اروپایی گفتم که ایالات متحده امریکا فقط سردار سلیمانی را شهید نکرد، بلکه آینده ایران و همچنین میانه روی در ایران را هدف قرار داد، بویژه این روزها ما خلأ کسی مانند سلیمانی و آقای هاشمی رفسنجانی را خیلی بیشتر از هر زمان دیگری احساس میکنیم.
یکی دیگر از ویژگیهای سردار سلیمانی این بود که اگر در منطقهای حضور داشت، خواه بخشی از ایران باشد، یا عراق و سوریه، جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد و سیاست و محیط آنجا را بهخوبی میشناخت.
به این دلیل که او یک سرباز صرف نبود، بلکه یک رهبر ژئوپلیتیک بود. یک استراتژیست بود. ما نمونه شهید سلیمانی را خیلی کم داریم. سلیمانی را در زمره رهبران بسیار محدود نظامی تاریخ قرار میدهد. معتقدم این جنبه بسیار سخت است که ما بتوانیم کس دیگری را مانند شهید سلیمانی پیدا کنیم. شاید خیلیها دوست داشته باشند که مانند شهید سلیمانی شوند، اما هرگز نخواهند توانست، زیرا این امر نیازمند یک خویشتنداری در زمینه عدم دخالت در مسائل و جناحبندیهای داخلی است که کاری بسیار سخت و طاقت فرساست که آدم بتواند خود را از این مسائل کنار نگه دارد و به این یا آن جناح پاسخ ندهد، بلکه یک سرباز حرفهای باشد که روی آرمانهای خود باقی بماند.
همین که اشاره کردید، شهید سلیمانی روابط خوبی با همه افراد از همه جناحها داشت و اینطور نبود که خود را به یک جناح محدود کند. مثلاً آقای جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری گفت که ما هر هفته، روز مشخصی با ایشان جلسه داشتیم، یا هر هفته جلسه منظمی هم با آقای ظریف، وزیر امور خارجه داشتند. حتی رابطه ایشان با آیتالله هاشمی هم در همه این سالها ادامه داشت و این روابط درحالی بود که کشور درگیر بگومگوها، خط کشیها و جنجالهای سیاسی بسیاری است، اما شهید سلیمانی فرای این جناحبندیها رفتار میکرد.
من از این جلسه با آقای جهانگیری مطلع هستم. جالب است که بدانید رفتار، شخصیت و سلوک این مرد به گونهای بود که این رفتار، یعنی مراوده با چهرههایی که نام بردید، سوء ظنی را برنمی انگیخت. به عبارت دیگر، طوری رفتار میکرد که هیچ کس در ساخت قدرت متعرض او نمیشد یا این ملاقاتها و رابطهها کسی را نگران نمیکرد، چه بسا شاید رفتار دیگران این نگرانی را ایجاد کند. او عمر خود را به گونهای گذراند که کسی شبههای از این بابت که او از این رابطهها صرفاً به نفع خودش بهرهبرداری کند یا نگرانی دیگران را برانگیزد، به خود راه نداد. من بسیار بعید میدانم که حالا حالاها مانند او را داشته باشیم.
نحوه شهادت ایشان هم خیلی تلخ و مظلومانه بود.
نحوه شهادت ایشان برای من بسیار بسیار برخورنده بود. رسماً اعلام میکنم که بشدت طرفدار یک انتقام سخت درباره شهید سلیمانی هستم و نباید کوچکترین اهمالی در این زمینه بکنیم. حتی اگر صد سال طول بکشد ما نباید در این زمینه کوتاه بیاییم و این مسأله را فراموش کنیم. ضربه بسیار سختی برای ما بود و برای شخص من ضربه حیثیتی بسیار بزرگی بود، هرچند این ترور کوچکترین اهمیت نظامی برای امریکا نداشت، اما آسیب بزرگی به کشور زد.
گفتید میدانستید که ایشان جلسه منظمی با دکتر جهانگیری داشتند. از محتوای این جلسه هم اطلاع دارید؟
اصلاً و ابداً از جزئیات این جلسه چیزی نمیدانم، اما در همان زمان صرفاً میدانستم که این جلسات برگزار میشود. من فکر میکنم شهید سلیمانی یک رابط امین رهبری بود. یا اینطور میتوانم بگویم که شهید سلیمانی یک رابط امین بخش اصلی نظام جمهوری اسلامی یعنی اصلاحطلبان با دفتر رهبری بود. ما اصلاحطلبان میگوییم صاحب این انقلاب هستیم. در زندان اوین، یکی از بازجویان با من از استکبار جهانی میگفت، به ایشان گفتم که اساساً اصطلاح استکبار جهانی را ما به شما آموختیم که خودشان تأیید میکردند. منظور اینکه اگر امروز اینکه اصلاحطلبان اعتماد به نفس ندارند، مسأله دیگری است، اما واقعیت این است که اساس این انقلاب برای اصلاحطلبان است. بهنظر من میرسد که آقای سلیمانی یک رابط و یک انتقال دهنده امین صادق و قابل اتکا از تمامی بدنه دلسوز جناح اصلاحطلب به دفتر رهبری بود. از این جنبه هم ممکن است خسارت بزرگی به کشور وارد شده باشد. من بدون اینکه جزئیات این جلسات را بدانم، از دور در جریان این جلسات بودم و میدانستم که این تماسها هست و همیشه سردار سلیمانی یک اتکای قلبی برای همه دوستان ما بود که اگر بخواهند چیزی را بدون کم و کاست و با نهایت صداقت به بالا منتقل کنند، او با نهایت دلسوزی و امانتداری این کار را انجام میداد.
باوجود آنچه که درباره شهید سلیمانی گفتید، اپوزیسیون جمهوری اسلامی عبارتهایی را برای شهید سلیمانی بکار میبرد که ترامپ و پمپئو بکار بردند. چرا اپوزیسیون ما به این فلاکت دچار شده که حتی روح ملیگرایی خود را هم از دست داده است؟
برای اینکه اپوزیسیون ایران از بهدست گرفتن کنترل یا نفوذ در قلب مردم ایران ناامید شده است. بهطور کلی هرکس که بخواهد در ساختار سیاسی ایران تأثیر بگذارد، اگر به داخل ایران نیاید، این تأثیرگذاری غیرممکن است. یا اگر بخواهد در داخل ایران کار کند، اگر صلح طلبانه کار نکند هم غیرممکن است. به این دلیل میبینید که حتی نیروهایی مانند جبهه ملی که ممکن است نظام را قبول نداشته باشند، حاضر نیستند از ایران خارج شوند زیرا هرکس از ایران خارج شده است، ارتباط خود را با ملت ایران از دست میدهد و آرامآرام به مرتبه سکتاریسم یا پرت افتادگی از توده نزول میکند. فقط باید در داخل باشی تا بفهمی که ایران، هیچ آیندهای غیر از نظام جمهوری اسلامی، در همین قانون اساسی و در همین آرایش و صورتبندی نیروهای سیاسی ندارد. و این واقعیت تنها وقتی فهمیده میشود که در داخل ایران باشید. براین اساس، آخرین راه حل این کشور گفتوگو درون نظام و گفتوگو درون کشور در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی است، همین قانون اساسی که آقای روحانی هم وقتی میخواهد از تغییر آن صحبت میکند، از داخل آن و از مکانیزم درونی آن یعنی رفراندوم صحبت میکند. ما میگوییم همین مکانیزم در داخل است که میتواند مشکلات را حل و نواقص را برطرف کند. نیروهایی که بیرون از ایران هستند قادر به درک این موضوع نیستند، زیرا به قول «مائو» مانند ماهی هستند که از آب بیرون افتاده است و از آنچه در داخل میگذرد، درکی ندارند.
در صورتبندی که از وضعیت ایران ارائه کردید، چهرهای مانند شهید قاسم سلیمانی چه نقش و کارکردی داشت؟
او درست جایی ایستاده بود که میتوانست همه را حول محور خود جمع کند. مطمئنم که ترور سردار سلیمانی به هیچ وجه یک ترور کور نبود. امریکاییها پیشبینی کرده بودند که پس از اعمال تحریمها علیه ایران، ایران قبل از اکتبر ۲۰۲۰ یا از هم پاشیده است یا تسلیم شده است. اما وقتی یقین پیدا کردند که ایران، نه از هم خواهد پاشید و نه تسلیم خواهد شد، سردار سلیمانی را ترور کردند تا شاید بتوانند ایران را از طریق جنگ یا از طریق تسلیم پای میز مذاکره بیاورند یا اینکه بتوانند با این ترور آینده ایران را هدف قرار داده و محو کنند. بهنظر من این ترور کاملاً سازمان یافته، برنامهریزی شده و مشخص بود و نتیجه و محصول تابآوری و ایستادگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ملت ایران بود. یعنی آقای سلیمانی جان خود را بر سر ایستادگی ملت ایران گذاشت. از این جنبه اطمینان دارم که اگر ایران شرایط تسلیم شدن یا فروپاشی را داشت، هیچ گاه امریکاییها دست به این کار نمیزدند. البته همین که این کار را کردند هم نتیجه عکسی داد، چرا که دیدید او با شهادت خود، همه ملت ایران را دور خود جمع کرد و همه ایرانیان دردمندانه برای او سوگواری کردند. این امر نشان داد یک سرباز و یک رجل ملی چطور میتواند در قلب ملت ایران باشد. واقعاً من از این جنبه هیچگاه آن بغض و آن تشییع پیکر در تهران را فراموش نمیکنم.
انتهای پیام
دیدگاهتان را بنویسید